فواید توسل به ارواح پیامبران و اولیای الهی - بخش اول
پیش از پرداختن به فواید و آثار توسل، بیان چند نکته لازم است:
۱. توسل و وسیله قرار گرفتن چیزی برای دست یابی به هدف، از سنت های لایتغیر الهی در عالم تکوین و عالم تشریع است و در ارتکاز تمام انسان ها توجه به نیروی مافوق و کمک گرفتن از آن وجود دارد. از این رو اصل آن انکارشدنی نیست. در حدیث آمده است: «أبی الله أن یجری الأمور إلا باسبابها»؛ [1] خداوند سیر و جریان امور را بر اساس اسباب و مسببات قرار داده است. در قرآن نیز مىفرماید: )وَابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ(؛[2] «به سوی خدا وسیله را بجویید». هرچند علما در سعه و ضیق نقش اسباب در عالم تکوین و تشریع بحث های فراوانی کرده اند، ولی این مطلب روشن است که انسان می تواند برای رسیدن به هدف از وسایل و اسباب مشروع استفاده کند.
۲. کسی که با مشکلی در زندگی روبه رو می شود، گاهی به طور مستقیم از خدای بزرگ کمک می گیرد و گاه از واسطه ها کمک می طلبد؛ مثلاً به مکه می رود و از زیارت کعبه و حجرالاسود یا حجر اسماعیل یا از زیارت روضه در مدینه منوره برای دست یابی به اهداف الهی خود کمک می گیرد. البته خدای بزرگ در همه جا حضور دارد، ولی انسان با تبرک و توسل به این مکان ها به او تقرب می جوید و خود را بیشتر مشمول عنایات الهی می کند. اگر خدای بزرگ ما را مأمور به زیارت کعبه، زیارت روضه منوره، طواف و غیر آن فرموده است، به این جهت است که این اماکن قداست خاصی دارند؛ زیرا مکان ها و زمان ها از جهت شرافت و کرامت متفاوت اند؛ چنان که انسان ها نیز متفاوت اند. بنابراین، اموری نظیرِ رفتن به زیارت خانه خدا، طواف، رمى جمرات، توسل به اعمال، ایمان، محبت ورزیدن به انسان های کامل و برائت از دشمنان آنان ...، همه وسیله های تقرب و شفاعت اند. خداوند نیز توسل و تقرب به خدا از راه اعمال و اعیان مقدس مثل انبیا، اولیا و حرم و کعبه را اجازه داده است. پس در عین اینکه خدا به ما از رگ گردن ما نزدیکتر است، براى تقرب بندگانش وسیلههایى را قرار داده است و چنگ زدن به این اسباب موجب کمال معنوی می شود. از اینرو وسیله و توسل منافاتی با نزدیکتر بودن خدا از رگ گردن به ما، ندارد.
۳. با توجه به اینکه بین توسل به اسباب و رفتن به در خانه پیامبران الهى، که مقرب درگاه اویند، با دیگر اعتقادات و اعمال صالح منافاتی وجود ندارد و هر دو نزد خداى بزرگ مشروعیت دارند، در آیات قرآن گاهی افعال را به جمع (نحن) نسبت داده و فرموده است: )نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ(،[3] )وَأَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَسْقَینَاکمُوهُ وَمَا أَنتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ ! وَإنَّا لَنَحْنُ نُحْیی وَنُمِیتُ وَنَحْنُ الْوَارِثُونَ(؛[4] و گاه افعال را به شخص خدای بزرگ نسبت می دهد و می فرماید: )أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ(،[5] )نَبِّىءْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ(،[6] )وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَکنَّ اللّهَ رَمَى([7] و )اللَّهُ یتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا(.[8] هر گاه که به صیغه جمع به کار رود، مجموعه اسباب و وسیلههایى را که خداوند در اختیار انسان قرار داده است، شامل مىشود؛ از جمله: فرشتگان، پیامبران و تدبیرکنندگان عالم که در قرآن به «مدبرات امر» از آنها یاد شده است. همان گونه که رشد انسان به وسیله نیاز دارد، خدا نیز در تدبیر عالم از اسباب و وسیله استفاده مىکند.
۴. گرچه توسل واجب نیست، اما چه بسا یک امر مستحبی به دلیل اهمیت و آثار و نتایج مهم آن به اندازه امر واجب درخور توجه باشد. کسانی نظیر ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب در نوشته های خود چنان توسل را انکار می کنند که گویا هیچ یک از اقسام توسل را قبول ندارند، اما هنگام تبیین حقیقت توسل بر اساس قرآن و روایات، توسل را به اقسامی تقسیم می کنند و برخی از اقسام آن، مانند مقام دعا را می پذیرند. این مطلب ثابت می کند که توسل هرچند امر مستحبی است، آثار و فواید فراوانی دارد و نمی توانند این آثار را انکار کنند؛ زیرا اگر کسی توسل را به این جهت انکار کند که اثری ندارد و خدا به ما از رگ گردن نزدیک تر است، باید تمام اقسام آن را انکار کند. از آیات و روایات هم روشن می شود که برخى گناه کاران با رفتن به در خانه پیامبران و اولیاى الهى، به نتیجه مىرسیدند و هیچ یک از پیامبران و اولیاى الهى به آنان نفرمودند که خدا از رگ گردن به شما نزدیکتر است؛ چرا به در خانه ما آمده اید. هرچند رفتن نزد پیامبران در حال حیات بوده است، اما این نکته دلیل نمی شود که درخواست از آنها پس از مرگ ممنوع است. بنابراین، توسل آثاری دارد که در غیر آن این آثار دیده نمی شود.
1. دست یابی به نیازها و خواسته های مشروع
بی تردید گناهان موجب دوری از خدا می شوند و نقش اساسی در حبس و عدم پذیرش دعا دارد: «اللهم اغفر لى الذنوب التى تحبس الدّعاء؛[9] خدایا، ببخش گناهان من را که دعا را حبس می کنند». گاه همین انسان گناهکار که خود از مطرح کردن خواسته اش به پیشگاه خدا حیا مىکند، با توسل به پیامبر اکرمصل الله علیه و آله و سلم بخشوده مىشود. بنابراین، از یک سو، گناه کاران به دلیل اهمال در ادای واجبات و ترک محرمات نمی توانند ارتباط مستقیم با خدا داشته باشند، و از طرف دیگر، برخی انسانها به سبب برخورداری از تقوا و پاکى بیشتر می توانند در پیشگاه خدا نقش داشته باشند؛ زیرا خداوند به آنها عنایت بیشترى دارد. از این رو در برخى احادیث قدسی آمده است که بنده ما هر گاه با انجام دادن واجبات و مستحبات و ترک محرمات به ما نزدیک شود، به مقامى می رسد که هر چه از ما خواست، به او مىدهیم و اراده و دیده او، اراده و دیده ما مىشود:
ما تحبّب إلی عبدی بشى أحبّ إلی مما افترضته علیه و انه لیتحبّب إلی بالنافلة حتّى أحبّه فإذا أحببته کنت سمعه الّذی یسمع به و بصره الّذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده الّتی یبطش به و رجله الّتی یمشى بها، اذا دعانی أجبته، و إذا سألنی أعطیته؛[10] بهترین چیزى که بنده من با آن در پیشگاه من محبوبیت می یابد، به جای آوردن واجبات است و با انجام دادن امور مستحبى او را دوست دارم و هر گاه محبوب من بشود، شنیدن، دیدن، سخن گفتن، انجام دادن امور با دست و پاى او، به قدرت و عنایت مخصوص من انجام مىگیرد. آنگاه اگر از من چیزى بخواهد، خواسته اش را اجابت مىکنم.
حدیث بالا از طریق شیعه و اهل سنت نقل شده است. در روایتی از امام باقر ع نیز آمده است که خداى بزرگ فرمود:
من أهان لی ولیاً فقد أرصد لمحاربتی و ما تقرّب إلی عبد بمثل ما افترضت علیه و انّه لیتقرّب إلی حتّى أحبّه، فإذا أحببته کنت سمعه الّذى یسمع به و بصره الّذی یبصر به و یده الّتی یبطش به و رجله التی یمشی بها، إن دعانی أجبته و إن سألنی أعطیته؛[11] هر کس به ولى من اهانت کند، به حتم براى جنگ با من آماده شده است و هیچ چیزى بنده من را مثل انجام دادن واجبات به من نزدیک نمىکند و با این تقرّب او را دوست دارم. پس زمانى که محبوب من شود، شنوایى، بینایى، و کارهای او با عنایت من انجام مىشود.
این روایت در صحیح بخارى نیز نقل شده است:
قال اللّه تعالى من عادى لی ولیاً فقد آذنته بالحرب و ما تقرّب إلی عبدی بشىء أحبّ إلی ممّا افترضت علیه و ما یزال عبدی یتقرّب إلی بالنوافل حتّى أحبّه فإذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الّذی یبصر به ویده الّتی یبطش بها و رجله الّتی یمشى بها و إن سألنی لأعطیته و لئن استعاذنی لاعیذنه.[12]
بنابراین، عارف به خدا با رهایى از شهوات و تجلى محبت الهى بر عقل و روح و نیروهاى باطنى و ظاهرى او، به جایی می رسد که تمام امور را به خدا واگذار مىکند و خدا عقل و قلب او را راهنمایى خواهد کرد و چنین بنده ای از قضاى الهى خشنود است. شیخ حر عاملی، از محدثان شیعه، این حدیث قدسی را نقل می کند:
عبدی أطعنی حتی أجعلک مثلی، أنا حی لا أموت أجعلک حیاً لاتموت و أنا أقول للأشیاء کن فیکون و أنت تقول للأشیاء کن فیکون؛ ای بنده من، مرا فرمان بر، تا تو را مثل خود سازم. من زنده ای هستم که نمی میرم و تو را نیز نامیرا می سازم. من به هر چیزی فرمان دهم، خواهد شد، تو را نیز چنان می کنم که به هر چه فرمان دهی، انجام پذیرد.[13]
انسان هر گاه عبودیت و بندگی کامل داشته باشد، هر آنچه از خدا بخواهد، به اراده الهی محقق می شود؛ به گونه ای که عمل او عمل خدا می شود و خدا از راه اراده او در کائنات تصرف می کند؛ چنان که در آیه )وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَکنَّ اللّهَ رَمَى([14] بیان فرموده است. بنابراین، بنده مخلص خدا، متصف به صفات خدا می شود و این حقیقتی است که هیچ مسلمانی نمی تواند آن را انکار کند؛ زیرا هرگز موجب شرک نمی شود، بلکه عبودیت راهی است که انسان را به خداوند نزدیک می کند و قرآن کریم از آن به «صبغة الله؛ رنگ خدایی»[15] یاد می کند. انسانی که رنگ خدایی بگیرد، می تواند به اذن الهی کار خدایی انجام دهد، مانند حضرت عیسی ع.
بر اساس این روایات، طلب و استمداد از اولیاى الهى مىتواند راه گشا باشد و خداوند به احترام این افراد به انسان کمک مىکند. کسى که خود ایمان به خدا و رسول دارد، اما در انجام دادن واجبات و ترک محرمات کوتاهى می کند و غرق در گناه است، نمی تواند به صورت مستقیم نقش آفرین باشد؛ زیرا دعای او بالا نمی رود، دعا می کند ولی دعای او مستجاب نمی شود. اما اگر خواسته او را پیامبر اکرمصل الله علیه و آله و سلم، که خواسته او خواسته خدا است، طلب کند، خدای بزرگ (بر اساس روایات فوق) به برکت وجود آن حضرت خواسته انسان گناه کار را نیز برآورده می کند. این امر اختصاص به زمان حیات ندارد و پس از وفات نیز از روح پیامبر اکرمصل الله علیه و آله و سلم درخواست می کند تا با اذن الهی، به انسان کمک رساند. روشن است که کمالات معنوی و روح، که حقیقت انسان را شکل می دهد، محفوظ است و از بین نمی رود و به اذن الهی از درخواست انسان به واسطه فرشتگان یا بدون واسطه آگاه می شوند.
2. اظهار محبت و عمل به وظیفه ایمانی
عقیده به پیامبرصل الله علیه و آله و سلم و اهل بیت( و محبت به آنان، جزء ایمان است و همان گونه که اعتقاد به خدا واجب است، اعتقاد به پیامبرصل الله علیه و آله و سلم و اهل بیت( نیز واجب است. تمامی مذاهب اسلامی حتی وهابیان این حقیقت را قبول دارند. از این رو توسل به پیامبرصل الله علیه و آله و سلم و خاندانش نوعی اظهار محبت و تعظیم است. با توسل، محبت به پیامبرصل الله علیه و آله و سلم و آل او در دل ها زنده می شود و هرگز از بین نمی رود و زنده شدن محبت آنها، وظیفه ایمانی هر مسلمانی است. بدیهی است که انجام دادن واجب یا حفظ آن، موجب تقرب به خداست. پس همان گونه که انسان با نماز و روزه به خدا نزدیک مىشود، با اظهار محبت به اولیاى الهى، که این محبت ورزی در واقع اطاعت از خداست، به خدا می رسد. بدین لحاظ در زیارت حضرت امام رضا ع می گوییم: «اللهم انّی اتقرّب إلیک بحبّهم و ولایتهم؛ خدایا، با محبت و ولایت آنان به تو نزدیک مىشوم».[16]
علمای اهل سنت نیز محبت و دوستی پیامبران و دوستان خدا را بخشی از محبت خدا می دانند. ابوجعفر طحاوی، از علمای بزرگ اهل سنت، می نویسد: «محب دوست دارد آنچه را محبوب او دوست دارد و با آنچه او دوست ندارد، دشمن است. خدای بزرگ نیکوکاران و اهل تقوا را دوست دارد و خیانت کاران را دوست ندارد. ما نیز چنین هستیم».[17]
از این مطالب استفاده می شود که محبت پیامبران و اولیای الهی موجب قرب می شود. بدین جهت محبت ورزیدن به آنها و اظهار آن لازم است و از آثار ایمان به خدا به شمار می رود و توسل یکی از راه های اظهار محبت و ارادت به ساحت مقدس پیامبر اکرمصل الله علیه و آله و سلم و اهل بیت (ع) اوست.