چگونه شیعه وارد ایران شد؟(بخش اول)
همه فکر میکنن اگر ما مسلمان نبودیم حتما زرتشتی بودیم. امپراتوری ساسانی آخرین امپراتوری باستانی شاهنشاهی ایران، مذهبیترین امپراتوری ایران باستان است. به شدت شاهنشاهی ساسانی مذهبیست، و تاکید بر زرتشتی گری دارد. اصلا امپراتوری ساسانی بر آمده از آتشگاه است. اما دین زرتشت دینی بود که از سمت شرق توسط بوداییها مورد حمله قرار گرفته بود و همچنین بودائیت داشت پیشروی میکرد به سمت ایران مرکزی برسد و تا دروازههای خراسان پیش آمده بود. اگر یادتان باشد چند سال پیش زمانی که حکومت طالبان در افغانستان قدرت داشت دو تا از مجسمههای بودا را که در دل کوه کنده بودند توسط طالبان منهدم شد. پس مشخص است که بوداییها تا مرزهای شرقی خراسان پیشروی کردند.
چون آن زمان امپراتوری ساسانی، افغانستان کنونی تا مرزهای هند مختص ایران بود. پس دیدید تا آنجا را بوداییها گرفتند ولی دین زرتشت توان مقابله نداشت. از سمت غرب با توجه به نزدیکی ایران به روم مسیحیت ایران را در نوردیده بود. یعنی خوزستان اکثریت مسیحی بودند. مرزهای غربی و جنوب غربی ایران مسیحی نسطوری بودند. بعدا مسیحیان یعقوبی نیز اضافه شدند. ارمنستان هم مسیحی بود، ولی امپراتوری ساسانی جنگهای بسیار شدیدی داشت بر سر ارمنستان که مال ایران بود تا ارمنستان زرتشتی بماند. آخرش هم اسمش یا مسیحی میشد یا اسمش زرتشتی بود. چندین مرتبه جنگ میشد. سپاه ساسانی به آنجا حمله میکرد تا این مسیحیها را زرتشتی بکنند، تجاوز کردند، غارت کردند، چندین مرتبه ارمنستان را به آتش کشیدند، آخرش تا سپاه ساسانی عقب نشینی میکرد، با توجه به این که مسیحیت رشد چشمگیری در اروپا پیدا کرده بود، مجدداً مسیحیت میکشید سمت ارمنستان و دوباره ایران به محض اینکه ساسانی عقبنشینی میکرد، دوباره مسیحی میشدند. اگر ما مسلمان نبودیم، صد در صد مسیحی بودیم. چون دیگر دین زرتشت دین به روزی نبود. دینی نبود که پاسخ گوی مسائل آن زمان مردم باشد.
خیلی هم اعمالش سخت بود. مردم را برای عبادت به آتشگاهها میکشیدند. عبادت سنگین، خسته کننده، کسل کننده. شما در تمام کوره دهاتها تشریف ببرید، آتشگاه میبینید که البته تغییر کاربری داده، خود زرتشتیها دائم دچار مشکل بودند. مانویها یک فرقه میشدند، داخل زرتشتیها اختلاف میانداختند و میگفتند که این قسمتش را قبول نداریم. یعنی دین زرتشتی در حال دست و پا زدن بود تا از بین نرود. اواخر امپراتوری ساسانی وضعیت در دربار شاهنشاهی ایران دچار اختلال میشود. خسرو پرویز وقتی کشته میشود، همان کسی که نامه پیامبر در مورد اسلام را پاره میکند و پیامبر به او میگوید که انشاءالله سلطنتت پاره شود. دقیقاً خسرو پرویز در زندان کشته میشود طی چهار سال دوازده پادشاه در ایران حکومت میکنند که طول عمر سلطنت بعضی از آنها بیشتر از دو ماه نبوده است. بعضی از آنها با توطئه زنان حرم سرا و یا دخالت فرماندهان نظامی عزل و نصب میشدند. وقتی ساسانیها ضعیف شدند و دین زرتشت هم دیگر جوابگو نیست ارتش ساسانی هم در کار دولت اخلال ایجاد میکند ما شاهد ظهور اسلام هستیم. اما اولین حاکم بعد از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم (کیست؟ ابوبکر؛ از همین جا اختلاف شیعه و سنی شروع میشود. فقه شیعه معتقد است در زمان حضور معصوم یا پیامبر هیچکس حق ندارد دست به جهاد ابتدایی بزند. یعنی ابتدا به ساکن قصد حمله به کشوری را داشته باشد. حتی اگر آن کشور کافر، مشرک و یا هر دین دیگری داشته باشد. حتی با نیت اسلام آوردن یا جهاد. این کار فقط در اختیار معصوم است.
مگر اینکه در زمان غیبت معصوم امنیت کشور اسلامی مورد تهدید قرار گیرد و حاکم اسلامی مجبور شود به خاطر حفظ بقای کشور دست به یک حمله پیشگیرانه بزند. اولین حمله در زمان ابوبکر انجام شد. علت این حمله خشکسالی، وجود قحطی در عربستان است. اختلاف از اینجا شروع شد. شیعه اصلاً حکومت ابوبکر را به رسمیت نمیشناسد که بخواهد اقدامات او را نیز قبول کند. شخصی به اسم “خالد بن ولید” فرمانده ارتش اعراب به ایران حمله کرد. خالد بن ولید کیست؟ همان کسی است که سپاه پیامبر را در کوه احد دور میزند و از پشت به سپاه پیامبر حمله می کند و ضربهی بسیار مهلکی به سپاه پیامبر میزند و منجر به جراحت پیامبر شد و دندان آن حضرت شکست و بسیاری از اصحاب ایشان به شهادت رسیدند و عملاً جنگ احد به نفع کفار به پایان رسید. من در هیچ یک از منابع شیعه و تاریخی ندیدم که از “خالد بن ولید” تمجید شود. ولی در منابع اهل سنت میگویند: “خالد بن ولید” رضی ا… عنه. همین گروه مرسوم به جیش العدل که چهارده نفر از مرزبانان ما را در سرابان به شهادت رساندند، اسم عملیات خود را “خالد بن ولید” گذاشته بودند. آیا شما تاکنون شنیدهاید اسمی از اینفرد را علمای شیعه به کار ببرند.
“خالد بن ولید” که فردی بسیار شجاع و قوی بود، اولین حمله را به ایران انجام میدهد و امپراتوری پیر ساسانی را از وسط به دو نیم میکند. ولی با روی کار آمدن خلیفه دوم حملات دوباره شروع میشود. در اولین حمله در نبردی به نام “جسر” یعنی پل، سپاه ایران به فرماندهی “بهمن جاوید” و سپاه اعراب به فرماندهی “ابوعبیده ثقفی” ( پدر مختار) است که با رشادت ایرانیها مواجه میشوند. ابوعبیده ثقفی در این جنگ کشته میشود، که در پی آن عمر خلیفه دوم تا یک سال از حمله به ایران منصرف میشود. اختلاف در دربار ایران و عزل و نصب شاهان، باعث میشود تا مجدداً خلیفه دوم به ایران حمله کند.
در نبردی که در نخیله انجام میشود، فرمانده ارتش اعراب شخصی است به نام “سعد بن ابی وقاص”. هیچ جایی در منابع شیعه وجود ندارد که از “سعد بن ابی وقاص” تعریف شده باشد. در این حمله سپاه ایران شکست میخورد و در حمله بعدی که به اسم جنگ” قادصیه” مشهور است، نقل میکنند که سپاه اعراب حدود ۳۰ هزار نفر و سپاه ایران ۶۰ هزار نفر، که البته این آمار چون در منابع عربی است معتبر نیست. ما اگر بخواهیم اقراق اعراب را در سپاه ایران به حساب نیاوریم، اما قطعاً سپاه ایران از لحاظ تجهیزات جنگی برتری چشمگیری داشته. ولی اعراب روحیهی بهتری نسبت به سپاه ایران داشتند که همان روحیه ی جهادی بود که از پیغمبر(ص) به ارث برده بودند. دوم به خاطر گرفتن غنائم و ذخایر چشمگیر ایران انگیزهی آنها بسیار بیشتر بود. نماینده عراق در “جنگ قادصیه” به اردوی ارتش ایران میآید که با فرمانده ارتش ساسانی مذاکره کند. فرمانده ارتش ساسانی شخصی است به نام “رستم فرخ زاد”. من این قسمت را از منابع عربی که به فارسی ترجمه شده است نقل میکنم، در کتابی به نام زندگانی امام حسن (ع) نوشتهی آقای زین العابدین رهنما.
آن عرب وقتی وارد سپاه ایران میشود ((میگوید که من دیدم، سپاه ایران در صفوفی بسیار منظم، لباسهایی بسیار فاخر و با خط و خطوط ابریشم و بسیار زیبا ایستاده بودند. وقتی من وارد خیمه فرماندهی سپاه ایرا ن شدم، دیدم که افسرانی دور تا دور فرمانده سپاه ایرانی ایستادهاند و او نیز بر تختی جواهر نشان نشسته است. میگوید که من یک لحظه احساس کردم آن مرد خدای ایرانیان است. مدتی همهی آنها به من خیره شدند. فرشهایی که آن جا پهن شده بود، بسیار گران بها و زیبا بود که یکی از آنها را من در تمام مجد و حجاز به چشم ندیده بودم. من با همین دشداشه در مقابل همان مردمی که در لباسهای فاخر و درخشان و قیمتی غرق بودند، خیلی ناچیز و حقیر جلوه نمودم. فرمانده سپاه ایران به من گفت شما گروه عرب برای طعمه و خوراک مانند سوسماران درنده میدوید و کثیفترین و آلودهترین افرادی هستید که میتوان سراغ گرفت و من نمی خواهم شمشیرها و زوبینهای سپاهیان من با اجسام متعفن شما نجس و آلوده شود. در همین حال من چشم به درخشندگی گلابتونها و نقره دوزیهای آنجا خیره شده بودم)).
اما نقل شده است که رستم فرخ زاد از این سادگی اعراب به فکر فرو میرود و سپاه ساسانی سراسر غرور، که متأسفم بگویم که سپاه ساسانی وقتی در حال حرکت به سمت خطوط مرزی بودند در راه از هر روستایی عبور میکردند به زنان آن روستا تجاوز میکردند که رستم فرخ زاد با مشاهده این موارد زبان به گلایه میگشاید و میگوید اینگونه که شما به زنان خودمان تجاوز میکنید، اعراب اینگونه نمیکنند. مذاکرات چهار روز به طول میانجامد. یک قولی میگوید که در طی این چهار روز و رفت و آمد اعراب رستم فرخزاد تحت تأثیر سادگی آنها قرار میگیرد و حتی گفته میشود که خود وی نیز در این مذاکرات مسلمان شده است. یعنی فرماندهی ارتشی ساسانی که باید بزرگترین مراقب دین زرتشتی باشد، خود تحت تأثیر اسلام قرار میگیرد و مسلمان میشود.
اعراب دست به یک تاکتیک نظامی میزنند و وانمود به عقب نشینی میکنند. این باعث میشود که سپاه ساسانی که علاقهای به حمله نداشته است و در موضع تدافعی بوده، تحریک به حمله شود و وقتی حمله صورت گیرد اعراب بر سپاه ایران میتازند و در یک جنگ بسیار شدید، به صورتی که اجساد کشته شدگان با زمین هم سطح می شود. ولی با رشادت اعراب و دست کم گرفتن سپاه ساسانی نسبت به اعراب سپاه ساسانی شکست خورده و رستم فرخ زاد کشته میشود. وقتی که سپهسالار ارتش ایران کشته میشود انسجام سپاه ایران از بین میرود. نبرد بعدی نبرد آسانتری است، چون سپاه ایران از هم پاشیده شده است و سپاه اعراب راه خود را به سمت پایتخت اول ساسانی محل نگه داری ذخایر طلا و جواهرات که در تیسفون یا مدائن بوده ادامه میدهند و با تصرف پایتخت همهی آنها را به غنیمت میگیرند. در این جا ما شاهد دو نبرد دیگر هستیم. نبرد “جلولا” که مجدداً سپاه ایران شکست میخورد و آخرین مقاومت سپاه ساسانی در محلی به نام “نهاوند” انجام شد که این آخرین تلاش از بازماندگان سپاه ساسانی است که خود یزدگرد پادشاه ایران در این جنگ شرکت میکند. چهار روز تمام خونینترین جنگ صورت میگیرد. روز و شب، شب و روز. به طوری که “عمربن خطاب” خلیفه دوم شب چهارم تا صبح نخوابید و از شدت نگرانی به خود میلرزید. ولی صبح خبر پیروزی اعراب و شکست پارسیان را به او میرسانند. در این جا اتفاق بسیار تأسف باری رخ میدهد. بعد از این حمله عمر از شدت خستگی دستور ترک جنگ را صادر میکند و به اعراب دستور بازگشت را میدهد اما یکی از فرماندهان عرب به خاطر تعصبات قومی و چشم وهمشچمی با قبیله دیگر عربی از دستور عمر سرپیچی میکند و به طور خود سرانه حمله خود را به قلب سرزمین پارس ادامه میدهد و آن کسی نیست جز “ابو موسی عشعری”. همان کسی که بعدها توسط عمروعاص فریب میخورد و امام علی (علیه السلام) را بعد از جنگ صفین از حکومت برکنار میکند. اما اعراب در موقع مواجهه شدن با شمشیرهای ایرانی در ابتدا میگفتند یا مسلمان شوید و از حقوق مسلمانی بهره ببرید یا بجنگید که در صورت تصرف، زنانتان را کنیز و مردان را غلام و شهرتان را در اختیار می گیریم. یا صلح کنید ما وارد می شویم اما زنان و فرزندانتان در امان هستند و میتوانید در دین خود باقی بمانید اما باید جزیه و سکه بپردازید. که معمولاً شهرهای ما یکی پس از دیگری به صلح فتح میشود. در اینجا اتفاق جالبی میافتد. بعضی از سپهسالاران ایرانی در صورت امان خواستن به خود و فرزندانشان و یا بعضی ایرانیان، خود را شبانه به سپاه اعراب میرسانند و برای دریافت جاه و مقام راهنمای سپاه اعراب میشوند و به آنها میگویند که از کدام گذرگاهها میشود به داخل شهر وارد شد. بسیاری از شهرهای ما با همکاری خود ایرانیها تصرف گردید.
یکی از آنها شخصی است به نام “هرمزان” که به “ابوموسی عشعری” فرمانده اعراب میگوید: ایران به منزلهی پرندهای است که دو بال برافراشته دارد. اگر هر کدام از بال ها را شکستی، بال دیگر بار را به دوش میکشد. اما اگر قلب سرزمین فارس را به تصرف در آوری هر دو بال را نیز در اختیار خود خواهی گرفت. فارس و جنوب ایران یک بال، گیلان و آذربایجان نیز یک بال. اما اصفهان قلب سرزمین پارس است که البته آن روز یزد و چهار محال بختیاری جز اصفهان بوده، با نام اسپاهان که بعد از تصرف آن توسط اعراب به اصفهان تغییر نام داده است. اصفهان به صلح فتح میشود، به جز یک منطقه به نام “گی” که به جنگ فتح می شود و اعراب نام آن را به “جی” تغییر دادند. در هیچ یک از مراحل حمله اعراب به ایران ما حضور هیچ کدام از اهل بیت پیامبر (ص) را نداریم. تنها کسی که من در تاریخ نام آن را خواندم “عمّار بن یاسر” است که در همان حمله اول عمر به ایران از کار برکنار میگردند. ولی هیچ کدام از امامان شیعه در این حمله شرکت نداشتند. بنابر قولی عمر خلیفه دوم به دست یک ایرانی به نام ابو لولو کشته میشود. فتح نهایی ایران در زمان عثمان انجام میگیرد.
ادامه دارد...
برگرفته از: صاحب نیوز